نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





♥♥♥عشق جاودان♥♥♥ 

 اخرشبه سروصداست میگن عروس رفته لباسشوعوض کن هرچی منتظرشدن برنگشته دروهم  قفل کرده داماد سراسینه پشت درو میزنه داره از ناراحتی ونگرانی دیونه میشه مامان بابای دختره هم پشت در داران درومیزن دخترم درو باز کن مریم جان سالمی اخرش داماد طاقت نیاورد وباهر طریقی شده درومیشکنه مریم ناز مامانوبابا مثل یه عروسک  زیبا کف اتاق خوابیده لباس قشنگ  عروسش با خون  یکی شده ولی لباش لبخند هم مات و مهبوت دارن  به این صحنه نگاه می کنن کنار دسته مریم یه کاغذ که باخون یکی شده وبابای مریم میره جلو هنوزم چیزیو که میبیند باور نمی کند بادستای لرزان کاغذ روبرمیدار بازش میکنه ومیخونه!                                      

سلام عزیزم دارم برات نامه می نویسم  اخرین نامه ی زندگیمو اخه اینجا اخر خونه زندگیم کاش منو تو لباس عروسیم می دیدی مگه نه این که ارزوت همین بود علی جان دارم میرم چون قسم خوردم  توهم خوردی یادته گفتم تویامرگ توهم گفتی یادته؟علی تواینجانیستی من تو لباس عروسیم ولی توکجای داماد قلبم توی چرا کنارم نیستی کاش بودی ومیدیدی مریمت چطور داره لباس عروسشو باخون یکی میکنم  کاش بودی و میدیدی مریمت تا اخرش رو حرفاش مونده علی مریمت داره میمیره که بهت ثابت کن که دوست داره حالا که چشام دارن سیاهی ومیبینن حالا که بدنم داره میلرزه همه ی زندگیم مثل سریال از جلو چشمام میگذره روزی که نگاهت تو نگاهم گره خورد روزی که دلامون  لرزید یادت ؟روزای خوب عاشقیمون یادته ؟ نقشه های ایندمون یادته؟ علی من یادمه چه طور بزرگترامون همه ی زندگیشون بودیم پارو قلب هردو تامون گذاشتن یادمه روزی که بابات پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنهابرو سره عشقت یادمه روزای که بابام زد زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری یادته اون روز چقدر گریه کردم توهم  اشکام پاکشون کردی وگفتی وقتی گریه می کنی چشات قشنگ تر میشه میگی که منم بخندم ولی حالا بیا ببین چشام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات توی چشمای من نیوفته ولی نمی دونست عشق تو تو قلبم نه تو چشام روزی  که بابام ما رو از شهر دیار اواره کرد چون من دل به عشق داده بودم که دستاش خالی بود ولی  نمی دونست ارزوهای من نگاه تو بودن دستات دارم به قولم عمل می کنم هنوز هم روحرفم هستم یا تویا مرگ یا پام از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تورو ندارم نمی تونم ببینم به جای دستای تو دستام دستای یخ زده ای غریبه باشه همین جا تمومش می کنم علی واسه  مردن دیگه از بابام اجازه نمی گیرم وای علی کاش بودی و من می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میاد عزیزم دستم  دیگه نای نوشتن نداره دلم برات تنگ شده می خوام ببینمت دستم میلرزه طرح چشات  پیشه دو چشم دستمو بگیر منم باهات میام

پدر مریم نامه تو دستش کمرش شکست بالای سر دخترقشنگش ایستاده داره گریه میکنه  سرشو برگردوند که به هم بگه که چه خاکی توسرش شده که توی چارچوب در قامت اشنایی را دید اره پدر علی بود نامه تو دستش چشاش قرمز صورتش با اشک یکی شده بود نگاه تونگاه دو پدر به هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفاتوش بود هردو سکوت کرده بودن سکوتی که فریاد اشون بود پدر علی هم اومده بود که نامه پسرش به مریم بده اومده بود بکه پسرش به قولش عمل کرده بود اما دیر رسیده بود حالا اون مونده بود دو پدر پشیمان دو مادر داغدار یک داماد اواره  و یک عشق جاودان مریم و علی

 

 


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 1:0 | |







 2fd2716009aebd68146fd9045eb24305-425

عـــاشـــق هــم شــבﮮ

مــثــل زلـیــخــا ســمــج بــاش

 آنــقــבر رســوابــاز בر بـیـاور

تــا خــבا خـــوבش پـاבرمـیـانـ ڪــنــב 


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 12:49 | |







حرف دلت رو همین امروز بزن

اگر امروز گفتی
اسمش "حرف دله"
اگر نگفتی
فردا میشه
"
درد دل"

18145de586d8715a629817849e88ee26-425


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 12:46 | |







 

 

دختر خانمی که میگی با چند تا پسر دوستی و به این کارت افتخار میکنی
دختر خانمی که به اتو زدن و شماره گرفتن افتخار میکنی

دختر خانمی که چپ چپ نگاه کردن یه پسر و میری واسه دوستات تعریف میکنی

و دلت خوشه که دوستات به تو حسودیشون شده
دختر خانمی که میگی از این سر خیابون تا اون سر خیابون، برات صف کشیدن وکیف میکنی
بعله با شمام خوشحال نباش عزیزم جـــنــــس ارزون زیـــــاد مــشـــتــــر­ی داره

 


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 22:6 | |







 کاش میشد وقتی داری از تنهای دق میکنی دق کنی

ولی دل به کسی که دلش گیره نبندی

این دردش از همه دردها بدتره

که یه روزی بفهمی کسی که دل به دلش دادی دلش جایی دیگه گیره


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 22:43 | |







 بسی گفتند

دل از عشق برگیـــر / که نیرنگ است و افسون است و جادو است

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم / که این زهر است امّا نوش دارو است


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 22:41 | |







 $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

$$_________________________$$
$$_______$$$$$$$$$$________$$
$$_________$$$$$$__________$$
$$_________$$$$$$__________$$
$$_________$$$$$$__________$$
$$_________$$$$$$__________$$
$$_________$$$$$$__________$$
$$_________$$$$$$__________$$
$$_________$$$$$$__________$$
$$_________$$$$$$__________$$
$$_________$$$$$$__________$$
$$_______$$$$$$$$$$________$$
$$_________________________$$
$$_________________________$$
$$____$$$$$_______$$$$$____$$
$$__$$$$$$$$$___$$$$$$$$$__$$
$$_$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$_$$
$$_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$
$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$
$$____$$$$$$$$$$$$$$$$$____$$
$$______$$$$$$$$$$$$$______$$
$$________$$$$$$$$$________$$
$$_________$$$$$$$_________$$
$$__________$$$$$__________$$
$$___________$$$___________$$
$$____________$____________$$
$$_________________________$$
$$_________________________$$
$$___$$$$$_________$$$$$___$$
$$___$$$$$_________$$$$$___$$
$$___$$$$$_________$$$$$___$$
$$___$$$$$_________$$$$$___$$
$$___$$$$$_________$$$$$___$$
$$___$$$$$_________$$$$$___$$
$$___$$$$$_________$$$$$___$$
$$___$$$$$$_______$$$$$$___$$
$$____$$$$$$_____$$$$$$____$$
$$______$$$$$$$$$$$$$______$$
$$________$$$$$$$$$________$$
$$_________________________$$

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 22:35 | |







 خوشا دردی که درمانش تو باشی

خوشا راهی که پایانش تو باشی

خوشا چشمی که رخسار تو بیند

خوشا ملکی که سلطانش تو باشی

خوشا آن دل که دلدارش تو گردی

خوشا جانی که جانانش تو باشی

مشو پنهان از آن عاشق که پیوست همه پیدا و پنهانش تو باشی

برای آن به ترک جان بگوید دل بیچاره تا جانش تو باشی


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 22:32 | |







 "دلـــــــــــــــ

گـرفتگی اش بـه کــنار
تنگی اش هــم کـه خـب
عــادت شــد
مـردگـی اش هـم بـی خـــیال
امـا لامصّـب ، نـِــگـــران است

2415aa799f918dcfe7ed145457c6703c-425


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 18:56 | |







 مثل یک اتفاق خوب


بیا 


بیفت در زندگـــــی ام

979ce18c4a0fa5d02393c59ae0184ab1-425


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 18:37 | |







 به حرمت تمام عاشقانه ها

بمان و عاشقی کن
شاید حال دلم خوب شود
کسی چه می داند

e04629e187797a2e3b9eabb71193a98d-425


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 21:42 | |







 سیمین : پدرت اصلاً می فهمه که تو پسرشی 


نادر : اون نمی دونه من پسرشم، ولی من که می دونم اون پدرمه


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 21:38 | |







 


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 22:3 | |







 


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 23:22 | |







 


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 23:21 | |







 خــوش به حــال اونــایی که تــو دنیـــای واقــِعی

 

اونقـــدر ســرشون شُلــوغه که

 

وقــت نمی کنــن بیـــان دنیــای مجـــازی

 21a868ecf329b42ac6cd9d126a28950c-425


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 16:32 | |







 ♥♥♥عشق جاودان♥♥♥

 اخرشبه سروصداست میگن عروس رفته لباسشوعوض کن هرچی منتظرشدن برنگشته دروهم  قفل کرده داماد سراسینه پشت درو میزنه داره از ناراحتی ونگرانی دیونه میشه مامان بابای دختره هم پشت در داران درومیزن دخترم درو باز کن مریم جان سالمی اخرش داماد طاقت نیاورد وباهر طریقی شده درومیشکنه مریم ناز مامانوبابا مثل یه عروسک  زیبا کف اتاق خوابیده لباس قشنگ  عروسش با خون  یکی شده ولی لباش لبخند هم مات و مهبوت دارن  به این صحنه نگاه می کنن کنار دسته مریم یه کاغذ که باخون یکی شده وبابای مریم میره جلو هنوزم چیزیو که میبیند باور نمی کند بادستای لرزان کاغذ روبرمیدار بازش میکنه ومیخونه!             


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 1:28 | |







 دل آدم گاهی چه گرم می شود

به یک " هستم "
به یک " نترس "
به یک " نوازش " !
به یک " آغوش'' ... !!!

c715edb9d9eef86285815c3cf6738024-425


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 19:59 | |







 eshgh.jpg

یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد

بی گمان من می شوم بازنده و او می برد

اشک می ریزم و می دانم که چشمان مرا

عاقبت این گریه های بی حد از سو می برد

آنقدر تلخم که هر کس یک نظر میبیندم


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 19:57 | |







 خــــدایـــــا 

مــــــی شــــــود بـــاران بــــبــارد
ایــــن بــــــغـــض
بــــــه تــــنـــهــایــی
از گـــلـویــم 
پـــایـــیــن
نـــمــی رود

alone-girl-sky-stripes-Favim_com-210149_large.jpg


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 14:52 | |







1338107984romantic-tikpix-org-12.jpg

مــــرض عـجـیـبـیـسـتـــ

دلـتـنـــگیــــ

آرام

آرام

آدم را

نــــا آرام مـی کــنـــــد


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 14:52 | |







9yasjt2obkc7i1r5a2eh.jpg

 این روزها شبیه شیشه ی ماشین شده ام


خرد و تکه تکه شده ام

اما از هم نمی پاشــــــــم 

ولی شکسته ام 

باورکن


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 15:47 | |







 عمریست نشسته ام

پای لرز خربزه هایی
که هیچوقت یادم نمی آید
کی
خوردمشان

 


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 23:23 | |







 

سلامتی یه نخ سیگار كه لاعقل میدونم قبل من با كسی لب نگرفته

سلامتی دود سیگارم با اینكه كم رنگه ولی یه رنگه

سلامتی سیگارم كه بهم یاد داد نتیجه ی ساختن و سوختن زیر پا له شدنه


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 1:56 | |







 یادش بخیر

همیشه موقع خواب
عکس قاب شده ات را گرد گیری می کردم
اما از آن روزی که رفتی
عجیب دلم غبار گرفته است
تو خودت را اذیت نکن
می دانم
از دست قاب خالی کاری بر نمی آید


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 1:10 | |







 آهای روزگار

درست است که من
راه های نرفته زیاد دارم
اما خودت هم میدانی
با تو زیاد راه آمده ام
پس کاری کن
که ما در کنار هم
عاشقانه نفس بکشیم
دوری وجدایی بس است


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 1:9 | |







 

نمی هراسم
از اینکه این همه دعا میکنم اما
تو نصیب باور خیالی من هم نمیشوی
میدانم لحظه ی آخر سر میرسی
درست جایکه خداوند نزدیک میشود
یادت باشد
خدا عاشقان را بی اندازه دوست دارد


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 1:7 | |







 آهای بی وفا

انگشتانت را بر دیوار تنهایی ام بکش
حتی کوتاه
میخواهم ضخامتش را حس کنی
بعد از رفتنت هیچ کس
همصحبت دل من نشد


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 1:6 | |







 تمام پرندگان شهر

از راز ما خبر دارند
از روی سیم‌های تلفن
جُم نمیخورند
گوشی را که بر می‌داری
سیم‌ها گرم می شوند
صدای تو که می‌پیچد
به خط می شوند
همدیگر را می‌بوسند


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 1:4 | |







 

نمـــی دانم چــــرا
این روزهــــا
در جـــواب هـــرکــــه از حـــالم مـــی پرســــد
تـــا مــــی گویــــم:خوبــــــــم
چشمـــــانم
خیس مــــی شـــــود


[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 1:3 | |



صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 16 صفحه بعد